جدول جو
جدول جو

معنی سقف زدن - جستجوی لغت در جدول جو

سقف زدن
اشکوونیدن آشکوباندن تاکاندن تاک زدن
تصویری از سقف زدن
تصویر سقف زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سق زدن
تصویر سق زدن
درست آن سک زدن است خوردن (مخصوصا نان خشک را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سق زدن
تصویر سق زدن
((سَ. زَ دَ))
خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرف زدن
تصویر حرف زدن
سخن گفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلف زدن
تصویر بلف زدن
چاخان کردن، توپ زدن، دروغ گفتن، یکدستی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
نگاشتن، تحریر کردن، نقش کردن نقاش، نویسنده و محرر
فرهنگ لغت هوشیار
ساز بستن ساز دادن ساز نواختن، یا ساز زدن به کام کسی به کام و مراد او بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرف زدن
تصویر حرف زدن
گفتن دوییدن سخن گفتن تکلم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه زدن
تصویر حقه زدن
کلک زدن نارو زدن فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
غابیدن از فایده افتادن بیکاره شدن، مردن درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکه زدن
تصویر سکه زدن
دانگ زدن فلزی را به صورت مسکوک در آوردن ضرب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور زدن
تصویر سور زدن
به مهمانی رفتن سور خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
صفیر بر آوردن از دهان یا از سوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیخ زدن
تصویر سیخ زدن
بسیخ کشیدن قطعات گوشت، اصرار کردن، تحریک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرف زدن
تصویر حرف زدن
سخن گفتن، گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساز زدن
تصویر ساز زدن
ساز نواختن، نواختن ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
نوشتن، نقاشی کردن
کنایه از مقدّر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاف زدن
تصویر لاف زدن
خودستایی کردن، دعوی زیاده از حد کردن، برای مثال دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لاف یاری و برادرخواندگی (سعدی - ۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخلیدن، شخولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقب زدن
تصویر عقب زدن
سپختن پس زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفا زدن
تصویر قفا زدن
پس گردنی زدن: دایه را قفا می زدند و دشنام می دادند
فرهنگ لغت هوشیار
خودستایی کردن: این لافی نیست که میزنم و بارنامه نیست که میکنم بلکه عذری است که بسبب این تاریخ میخواهم، دعوی باطل کردن: برگ بی برگی نداری لاف درویشی مزن، (سنائی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیف زدن
تصویر لیف زدن
نرمه زدن بالیف و صابون (خود یا دیگری را) شستن
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن ناف نوزاد: بوصفش خردبست نقش ضمیرم بمدحش زد اندیشه ناف زبانم. (طالب آملی بها) یاناف کسی را بر چیزی یا صفتی بریدن (زدن)، بودن چیز یا صفت در ضمیر و فطرت او
فرهنگ لغت هوشیار
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقم زدن
تصویر نقم زدن
آهون زدن نقب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگار زدن نقش کردننقاشی کردنتصویر کردن: خلیفه بفرمود تا بر منابر بغداد بنام طغرل بک خطبه کردند و نام او بر سکه دار الضرب نقش زدند. یا نقش زدن نغمه (پرده)، با آلت موسیقی نواختن آن را: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد، نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلف زدن
تصویر بلف زدن
((بِ لُ. زَ دَ))
لاف زدن، حرف تو خالی زدن، یک دستی زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرف زدن
تصویر حرف زدن
((~. زَ دَ))
سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
((~. زَ دَ))
نوشتن، نقاشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساز زدن
تصویر ساز زدن
((زَ دَ))
نواختن وسیله موسیقی، کنایه از بهانه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکه زدن
تصویر سکه زدن
((~. زَ دَ))
پول فلزی درست کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
((~. شُ دَ))
بی فایده شدن، مردن
فرهنگ فارسی معین